وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست از ماست که بر ماست!
جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست از ماست که بر ماست!
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم آتش ما در شکم ماست از ماست که بر ماست!
.
.
.
گوییم که بیدار شدیم!این چه خیالیست بیداری ما چیست؟
بیداری طفلیست که محتاج به لالاست! از ماست که بر ماست!
ملک الشعرا بهار